چه ذوقی میکنه. همش نگاهش به کفشاشه، کیف مدرسش براش بزرگی میکنه. نزدیکم که میشه نگاهشو از کفشاش میکنه. سعی میکنه مثه آدم بزرگا سنگین رنگین باشه. نزدیکتر که میشه طاقت نمیاره، شلوارشو جوری بالا میگیره که کفشای طوسی صورتی نویی که معلومه برا بار اوله پا کرده مشخص شه. از کنارم که رد میشه و چند قدمی دور میشه، برمیگردم و نگاش میکنم.بازم نگاش به کفشاشه و محظووووووووووظ. خوش به حالش! چه لذتی رو داره تجربه میکنه دختر کوچولوی مدرسه ای.
یادش بخیر!
چقدر از خریدن لباسا و ... وکفشای مدرسه ذوق میکردم هی میپوشیدم هی باشون تو خونه راه میرفتم!
دقیقا یادش بخیر. بماند بعضیا شبا کفشاشونو میبردن تو رختخوابشون. مدیونید اگه فک کنید خواهرمو میگم!